سیر نمایشگاهی نقاشی کودکانه حاج قاسم و قدس عمو قاسم به ما درس مقاومت و ایستادگی داد.
سیر نمایشگاهی تا پروانگی توی سخت ترین لحظه ها از مطالعه دست بر نمی داشت. یکبار که برای مبارزه با اشرار به جنوب کرمان می رفتیم، قرآن جیبی اش را بیرون آورد و مشغول خواندن شد. کمی که توی رفتارش دقیق شدیم، متوجه شدیم مشغول حفظ آیاتی از قرآن است.
سیر نمایشگاهی تا پروانگی چند دقیقه بیشتر به جلسه شان با رئیس جمهور روسیه باقی نمانده بود. موقع اذان که شد همان جا با صدای بلند اذان و اقامه گفت و سجاده ی کوچکش را پهن کرد و به نماز ایستاد. نمازش را با آرامش تمام خواند و بعد خودش را به جلسه رساند.
سیر نمایشگاهی تا پروانگی هر بار که به کرمان که میآمد، نگران امنیتش بودیم و می ترسیدیم ترورش کنند. خودش اما مدام به بقیه تذکر می داد که ( مبادا کاری کنند که من از مردم جدا شوم. بین مردم هیچ اتفاقی برای من نمی افتد.) در مراسم ها خودش جلوی در می ایستاد و […]
سیر نمایشگاهی تا پروانگی خبر دادند که مادر یکی از شهدا می خواهد به دیدارش بیاید. با ناراحتی گفت : چرا ایشان به دیدار من بیاید؟ من به زیارتشان می روم. دم در خانه مادر شهید، دو زانو کنار خیابان نشست و با او احوال پرسی کرد.
سیر نمایشگاهی تا پروانگی بار اول که عکس امام را دید. تا ساعتها نتوانست از آن چشم بردارد. چیزی در آن عکس سیاه و سفید و ساده بود که او را مجذوب خود می کرد و خودش می گوید: عکس خمینی آینه روزانه من بود. روزی چند بار به آن نگاه می کردم. انگار کنارش […]